شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دلم تو را می‌خواهد

دلم تو را می‌خواهد
که شعر بخوانی و یادم برود 
برادر نان شبش را...
برادر پیچیده لای پتو
 و گریه نمی‌کند
فریاد نمی‌زند

یادم برود گلوی ورم‌کرده‌ی برادر که هر صبح چای نمی‌خورد

تو را می‌خواهم که برایم شعر بخوانی و 
یادم‌ برود 
«پوریا» تصمیم‌گرفته تا آرام شدن منطقه همچنان درس بخواند 
به مهاجرت فکر نمی‌کند
به «رؤیا» فکر نمی‌کند که موهاش را شب‌ها روی بالش
 می‌ریزد و نیم‌تنه‌اش بوی لیمو می‌دهد

دلم تو را می‌خواهد که شعر بخوانی و یادم برود
مادر شب‌ها نمی‌خوابد ؛ قرآن می‌خواند و فوت می‌کند به پاهاش
یادم برود مادر قرص که می‌خورد با خودش حرف می‌زند:
«پسر علی وانتی، ام اس داشت
 و  بیمه، پول داروهایی رو که از ناصرخسرو م‌خرید ؛ نمی داد»
تو نیستی و دلم عجیب می‌خواهد که شعر بخوانی

چشم‌ها را می‌بندم و به تو فکر می‌کنم

 لب‌هام بوی خمیر دندان تو را گرفته
بی‌آن‌که شعری بخوانی
 دست بر تنم می‌کشی
و به لختی بازوانم که می رسی 
یادت می رود 
دیشب پنجره‌ی اتاقی باز‌مانده و امشب مادر فرم مدرسه‌ی رؤیا را درآغوش گرفته و گریه می‌کند‌‌‌‌‌‌.

لیلا پنجعلی زاده

شعرها

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

بهنام قسمتی

 از گپ با درخت نارنج

از گپ با درخت نارنج

حامد پورشعبان

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

آه از این‌همه هجرتِ بی رفتن

سیدعلی صالحی

از این فلات بلا بی‌هوا گذار نکن

از این فلات بلا بی‌هوا گذار نکن

مجید عزیزی