اينجا کنار شاخههاي پار و پيرار
خم ميشود گيسو ترين اوقات گيتار
در ابر ميماند تنم يک شاخه از درد
آمين سلام و بوسه ميمانم به اقرار
رد بنفشه روي مژگانم بماند
درطرفةالعيني دچارم غرق ديدار
لبها هميشه طعمهي مرجان و خنده
زيبندهي آن چشمهايند آخرين بار
اي لاله جان امشب بيا با هم بخنديم
خون در حناي عشق ميبنديم نا چار
شب شکلي از انگٌشت و مرقدهاي ناجور
در قامت بيلحظههايم ميکشد جار
دفدف بزن کفکف بزن خرقه بدراّن
هي با يزيد از خاک ميرويد به گلزار
شيري که ميسايد تنش را در نگاهم
از بوالحسن ميگويد و از بوسه بردار
در يشت بابلهاي مغشوش از لغاتي
خواناترين رقصي و قرمز گونه آوار