یاشوک و مشوکم تو ز پرکار چه دانی
من زخمی سوزن تو پلیوار چه دانی
من ماه غزلها و دوبیتی همه شبها
از سرخی آن گونهی تبدار چه دانی
صدبار بههم ریخته شد زندگی من
تو خانهنشین غصهی آوار چه دانی
هی سلسلهی غم که بههم بافته دارم
از تیرگی ناسی جالار چه دانی
چندین سخن از خویش و هزاران سخن از غیر
نامی که شود بر سر بازار چه دانی
از عشق فرارفته و لبریز جنونم
از عشق من مست تو هشیار چه دانی
این نام پلیوار و چکندوزی عشق است
من مادر عیسی تو غمدار چه دانی؟