شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

توي اتاق ذو‌زنقه كار مي‌كنم

توي اتاق ذو‌زنقه كار مي‌كنم
اما عجيب دايره‌ام استوانه‌ام
در گيرودار منطق آدم بزرگ‌ها
مانند رقص شاپركم: كودكانه‌ام

شرمنده‌ام هميشه يك آدم فضايي‌ام
در چارچوب‌هاي شما جا نمي‌شوم
هي با پيام‌هات ارور می‌زنم و هی
در جدول و معادله معنا نمي‌شوم

«مهتاب» روي شانه‌ی شب پهن مي‌شود!
«مهتاب» يك تخلف ناسازگار نيست؛
من له شدم درون حضور اداري‌ام؛
در سيستمي كه هيچ مجال فرار نيست.

در سيستم زميني آدم بزرگ‌ها
از جمع‌هاي جن‌زده تفريق مي‌شوم
در ايستگاه‌هاي «توقف نمي‌كنم!»
در گوش‌هاي ساكتشان جيغ مي‌شوم

از چارطاق‌هاي اداري كه رد شوم
تعظيم مي‌كنم به سكوت الاغ‌ها
آرام در نهايت خود غرق مي‌شوم
زل مي‌زنم به كوچ عظيم كلاغ‌ها

مهتاب بازوند

شعرها

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

پس و پیش‌تر از آن‌که ببینمت 

مهدی ریحانی

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

صوفیا آهنکوب