شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دلبر مشروطه‌خواه

برایت آب و جارو می‌کنم، گلدان بچینم روی ایوان‌ها
برایت پشتی کرمان می‌آرم، چای می‌ریزم به لیوان‌ها
بهار آمد، نبودی. فصل بعدی صلح شد. گفتند می‌آیی
چه پاییز بلندی بود فصل بعد. بعدِ آن: زمستان‌ها...
به من گفتی: چه از این تلخ‌تر بحبوحه‌ی تحریم تنباکو
انیس‌الدَوله باشی، عکس عشقت، ناصر‌الدین، روی قلیان‌ها؟
به تو گفتم: دلت «تبریز» باشد، دلبرت ستّارخان باشد
دلت را، دلبر مشروطه‌خواهت را، بگیرند از تو «تهران»‌ها
از آن بدتر، که در آن «مجلس عدل مظفر»، روی خون تو
رفیقان قدیمی رأی می‌گیرند بر نصب رضاخان‌ها

آی آزادی! زین کن اسب‌های خسته‌ی مشروطه‌خواهان را
که باید رفت، باید رفت، باید رفت، باید زد به طوفان‌ها...

برایت آب و جارو می‌کنم، گلدان بچینم روی ایوان‌ها
برایت پشتی کرمان می‌آرم، چای می‌ریزم به لیوان‌ها
که شاید بازگردی بعد این برفی که می‌بارد، که بنشینی
کنارم بی‌خیال روس‌ها، قزاق‌ها، مشروطه، بهتان‌ها
بگویی: شایعه بود آنچه از «تهران» به «آذربایجان» گفتند
من این‌جایم، کنارت، مثل پشتی‌ها و لیوان‌ها و گلدان‌ها... 
 

مصطفی توفیقی

تک نگاری

شعرها

از تو نه

از تو نه

محمود معتقدی

دهان خونی

دهان خونی

بکتاش آبتین

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

ایرج کیا

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی