شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آن زن

آن زن
 که از دوربین مداربسته می‌گذشت
و دشتی دور را
دست نخورده
به سلول می‌آورد
آن زن
که با اسب‌های وحشی چنان می‌رقصید
که دیوار فرو می‌ریخت و
پرنده  از خواب می‌پرید
شب
با دست‌های خالی برگشت
با زخمی سخت
می‌شد تکیه کرد 
به استخوانی تاریخی
و جزییات رنجی را دید
که در هیچ‌کجا مکتوب نبود
گفت اسب‌ها را
اسب‌ها را کشته‌اند
دشت دیگر
جایی ندارد برای کندن گور
گفت آخرین پرنده را
در نافش خاک کرده است

پیراهنش را بالا زدم
چشمه‌ای 
که همیشه از آن آب  می‌نوشیدم
خونی بود
گل‌های کبود را بوییدم
و همان‌جا خوابم برد
به هوش که آمدم
انگار انحنای تنش را لمس می کردم
وقتی می‌نوشتم آزادی
رد لبانش
مانعی بود 
میان شلاق و پوست
رد لبانش...

نیر فرزین

شعرها

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر

حلول شعر بر من مبارک باد 

حلول شعر بر من مبارک باد 

نفیسه قانیان

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید