شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

وسطِ ماسه‌ها گذاشتمت پنج انگشت‌هات تیر شدند

وسطِ ماسه‌ها گذاشتمت پنج انگشت‌هات تیر شدند
چند عقرب که گرم‌شان شده بود توی پاهات هم مسیر شدند
چنگِ در ماسه‌ها گذاشته را ضرب دمّام و سنج می کردی
لبِ دریا می‌آمدو می‌رفت
می‌آمدو می‌رفت
تا که با مُرده‌هات پیر شدند
بدنت زار می‌زند جن‌ها توی آن قهوه‌خانه‌ای زده‌اند
موش‌ها می‌جوند قلبت را عق زدی چشم‌هات سیر شدند
هر رگت چوب‌های کبریتند که به ترتیب رنگ می‌سوزند
تا که پیوندمان زدند به‌هم در تنِ این فضا اسیر شدند
چند کبریت بیشتر بودیم شکل ما را کنار هم چیدند
ش ک ل د ی و ا ن ه ش ک ل م ن ت ظ ر ت
جای انگشتمان عصا دادند تا عصاهام سربه‌زیر شدند

مهدی بیات نسب

تک نگاری

شعرها

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

هوشنگ رئوف

شاعر

شاعر

فریاد غفوری

امشب زنی از جاده‌ی کابوس برگشته است

امشب زنی از جاده‌ی کابوس برگشته است

مریم حسین‌زاده

دختر مو مشکی

دختر مو مشکی

شهریار کوراوند