شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بوسه‌هایت را

بوسه‌هایت را
از خیلی چیزها عبور دادم
خطر سیل 
جنگ 
 زلزله 
اما این سپیدار بلند 
امانم را بریده است
هر روز صبح
خواب‌هایم را باز می‌کند 
لب‌های تو را
که هنوز خیس مانده
برمی‌دارد، 
می‌اندازد روی طناب رختی
که به خود بسته
انگار نه انگار رؤیایی‌ست 
که باید بنشیند
  روی صندلی             
  رو در روی 
قارقار چند کلاغ 
و یک‌به‌یک بازشان کند.

مهرآوه نام‌آور

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

گرهی در صورت

گرهی در صورت

مریم فرجی

می‌توانی باشی

می‌توانی باشی

محمود بهرامی

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک