ای ادامهی غم نگاه من
ای شریک زخم و بغض و آه من
ای تو نیم دیگر تباه من
کیشومات چشم توست شاه من
گرچه زندگی سراسرش غم است
درد پشت درد هم فراهم است
غم زیاد و صبر عاشقان کم است
راضیام به اینکه گریه مرهم است
عشق روی خوش نشان نمیهد
وقت رفتنت زمان نمیدهد
میروی و غم امان نمیدهد
دست بدرقه تکان نمیدهد
دلخوشم به نامهای، به یک سلام
جملهای، کنایهای، به یک پیام
گفتوگوی ساده، گرچه ناتمام
یا نگاهی از تو سرد و بیکلام
راه دیگری نمانده پیشرو
بسته شد دریچههای گفتوگو
در دلم هزار بغض و آرزو
از تو رازهای تا ابد مگو
ای ادامهی سکوت ممتدم
من به هرچه غیر توست مرتدم
عشق یعنی آن که من اگر بدم
چشمهای تو چنین بخواهدم
بی تو خالی است نیم دیگرم
جز هوای عشق نیست در سرم
زخم تو نشسته روی پیکرم
میشود مگر که از تو بگذرم؟
با تمام ابرهای آسمان
با تمام بغضهای بی امان
با دلی گرفته، حال نیمهجان
با غم صدای خود مرا بخوان