شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جانم را

جانم را
به زمین می‌کوبانم.
جهانم را تکه‌تکه
به بال ِ کبوتر می‌بندم وُ
به آسمانی می‌پرانم که
آبی را قی کرده است.
مرده ی ناجوری شده‌ام
این نیستی ِ ناب اما
هنوز سنگ ِ نشان ندارد.
اگر شد یک لنگه کفش ِ لب‌پر‌زده از دلمه را
گوشه‌ای بگذار
تا صاحبان ِ مصیبت
رد این پرت شده در مفقود را
پیدا کنند.

نصرت‌الله مسعودی

شعرها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

مجید عزیزی

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی