شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ساعتی به‌ اندازه‌ی‌ عشق

سادگی را در کدام ورقه‌ی‌ سپید ساعتت
تکرار کردی
که‌ فقط دو شماره‌ را در دو روزنه‌ی
تن تقویم روز و شب
بی‌امان می‌نویسد
نه‌ جذر و نه‌ مد لحظه‌ها
دست بندش می‌زند
انگار در «جزیره‌ی ناز» 1 به‌ ناز می‌خرامد
شنای ماه‌ را
در «چهارده‌ برکه‌ی» پرستاره‌
سفارش کن
تا دایره‌‌ی زرد به هم رسیده‌، مشتعل‌ترمان کند
با قایق‌ران می‌راند دل آواز
کسی بی هراس جنگل‌بان‌ها
تا  « جنگل حرا»2 دریا و درخت را در بقچه‌ی خالی دستش می‌شمارد
برقص، برقص
موسیقی اندام دست‌های تو موزون است
که‌ پاها و همه‌ی آرشه‌های احساست
پاروهای رودخانه‌ی قایق شعرهای من هستند
موج را برقص!
قطار نگاهت که‌ راه‌ می‌افتد
هیچ ایستگاهی توقفم را نمی‌شناسد
جز ایست گرم دست‌های تو
گرمتر  می‌خواهدم
گرمکن آبی و سرخت با راه‌راه‌هایی ناآرام
تا  حریف دلهره‌های نبضم شوند
این کوپه‌
آوازی دیگر را در گوش ریل‌ها دکلمه‌ می کند
حسی نو در عطر خواستن و دویدن قطار موج‌ها روشن می‌شود.
1 و 2 :  دو جزیره‌ی‌ کوچک در جزیره‌‌ی  بزرگ قشم

ایرج عبادی

تک نگاری

شعرها

رنگی بر دهان مرده ام بزن

رنگی بر دهان مرده ام بزن

فهیمه جهان آبادی

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

شرجی یک کابوس!

شرجی یک کابوس!

شهرام شهیدی

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

محمد انتظاری