شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

   پرشدم و تهی 
   بر لب معنی
 
 ...

چندان سنگین نشسته‌ام
بر سنگ
که به غارت بردند راهزنان
از زهدان زنی...

زمهریر
فراتر از مهر
نقر می‌کند مهرگیاه را
در ریشه‌ی صبح
...

یک مشت رخسار برداشته از آب
آینه بشارتی در کف
ایستاده بر مد
که ماه مرطوب،...

بهانه‌ی طوفان
خرابی این شیشه‌ی مست است
هنگام که مس خاک می‌پوشد

بادهای گرم
یک گله فیل وحشی را  در چشم‌هایت گم می‌کند
و...

این پیراهن دریده
که اعتماد خلیفه است و
آب برگشته از سرازیری
بانو را به...

شعرها

 ساکن یک جهان آواره

ساکن یک جهان آواره

فاطمه شمس

در سلام راه‌ها

در سلام راه‌ها

ربابه قصابان

تبانی

تبانی

رویا الفتی

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک