برای خودم که نه
برای اسبی که توی خونم شیهه می کشد
فکری بکن
بگو چطور بگویم دویدنم به دردش نمیخورد
به دردش نمیخورد موهای بلند
و چشمهایی که اسمشان مریم است
برای یک اسب سخت است دکتر
سخت است مدام بخورد به دیوارهی رگهای یک زن
بخورد به انگشتهایش که مضطرب هستند
برای یک اسب دویدن توی دایرهای که خاکستریاش قرص میخورد
زیانآور است
گیرم که حال من خوب بشود اما
برای اسبی که یالش بلند است
و توی رگهای یک زن شیهه میکشد
سخت است زندگی
سخت است که اسم چشمهای زن مریم باشد
و با قرصهایی که رنگشان سبز است
به خواب برود