به تعلیق
نقطه نقطه روشنای روی پیشانی
چشم از گشودن است به شوق
آیینه در قد
به سیما اینکه کشانده تو را
ادراک نقطۀ روشن
به بازی مژه در چرخش دایره است
دایره در عصر
چرخیده در هوای شرجی بندر
چرخیده در اضطراب
گردی نشته به صورت از شرم
به ظرافت از رژ
خط نهاده خط کشیده بر لب است
پیچیده اینکه زرد
به شال از مرمر گردن
تعلیق کلمات رها
میان دست
میان دهان است
دهان به کلمه ای بچرخان
دست از تمام خطها شسته ام
چرخیده به اضطراب
آیینه ام به قد
تعلیق نقطه نقطه به روشنا
چشم از گشودنم به تماشاست.