انفجار آن هواپیما در آسمان سفید
در ابر آبیرنگ
با ما ساکنان زمین
پیوند بسیار دارد
حتی اگر از مسافر خالی باشد
ما فقط یکبار میتوانیم
صدای انفجار را بشنویم
و برای یکدیگر بازگو کنیم
شاید هم هواپیمای دیگری
در آسمان منفجر شود
که ما در خواب باشیم
این خواب هولناک را
به حساب عمر نمیگذاریم
آن را تخیلی پوچ میدانیم
که با تخیل ناب
فاصلهی زیادی دارد.
بیاییم کنار هم
بنشینیم
انفجار
دو منبع نور را
فراموش کنیم.
چه ایمانهایی
که در زیر سم
اسبان لجام گسیخته
فنا شدند
همه دیدند و سکوت کردند
و پس از خوردن یک بستنی
همهی آن ایمانها
سم اسبان لجامگسیخته را
فراموش کردند
فقط از زمستان
یا از تابستان
برای یکدیگر
میگفتند
وقتی جوان بودم
شادمانی ارزان بود
غفلتکردم نخریدم
اکنون که پیر شدهام
شادمانی گران است
نمیتوانم بخرم.
دو روز پس از تولد
گلهای آهار را کاشتم
باید خشم مهمانها را ببینم
و نگذارم آنها
گلهای آهارم را
بچینند و به خانه ببرند
ارابهران پیر
به مسافران گفت
اگر میخواهید
ارابه به دره سقوط نکند
باید به کودکی
که ارابهران شما است
اعتماد کنید
این پنجره که هنوز
بسته است
هنگامی که ما به سفر میرفتیم
باز بود
هنگامی که پنجره باز بود
به هم
من و تو
گفتیم
نه از پیامبران خبری هست
نه آنانی که در سرما و برف
با لباس تابستانی
برای تکهای نان
و پالتویی گرم میدویدند
و پالتویی گرم میدویدند
هیچکس نه پیامبران را صدا کرد
و نه آنانی را که در سرما و برف
با لباسی تابستانی
برای تکهای نان
و پالتویی گرم میدویدند
لیوانی چای گرم
تعارف کرد
این حادثهای ناگوار نبود
حادثهای بود
که هر روز تکرار میشد
و کسی از رخدادن آن
تعجبی نمیکرد.