_بریم خاکبازی؟
+نه. هوا گرمه
_من خاک میارم تو آب اینطوری خنک میشه
.
.
.
زمین تب داشت از تش گرمای روز
شب لرز میکند
متشنج میشود
من گوشهی جوی سیمانی آب میشوم
خانهها شکم شهر بودند که به کمرش چسبیده بودند
+گل بازی نمیکنی دیگر؟
نگاهم نمیکنی
دستان آهنی بیل خفته ها را لالالایی میکند
+بیدار نمیشوی؟
تو خاکی بودی که خاک میشوی
شهر خاکی بود
روی پوست کلفت آسفالت شب را به صبح رساندم
این جوی سیمانی است که فرومیروم