کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۵۵، آبادان.
مجموعه‌های منتشر‌شده: «ولد زن»
«صادره از آبادان» و...

نگهبان آب‌ها

این شعر تقدیم می‌شود به جانباختگان شورش آب در آبادان
در مرداد 1379

حتما بادها برای نیزارها خبری برده‌اند
که من با دو شاخ بزرگ و من با دو چشم بزرگ
از چولان‌ها برمی‌خیزم

حتماً بادها برای آب‌ها خبری برده‌اند
که من با دوشاخ بزرگ و من با چشم بزرگ
از شط بیرون می‌زنم.

گاومیشی با شاخی شکسته
              که قبلاً قلبم بود
در چشمم قطره اشکی‌ست از قدیم
که خاطره‌ای از آبادان را در خودش تکان می‌دهد
تا در برابر شما به خاک نیفتد

که ظهر بود و تابستان و ملخ مرده بود و یکی سنجاقک
روی شاخ شکسته‌ی من
زیبایی ظهر را
در آبادان سال 1368 ادامه می‌داد

خانه‌هایی که جنگ
درهای آن‌ها را باز گذاشته بود و رفته بود
و کودکانی که صداهایشان
در درها  دیوارها ترکش‌‌ها تَرَک‌ها
ما گاومیش‌هایی جوان بودیم در جوانی خرابه‌ها
وقتی که شاخ هایمان در جست‌وجوی پسرعموهایمان
در ویرانه‌ها فرو‌می‌رفت
در تانک‌های زنگ‌زده فرو‌می‌رفت
در پلیت‌های پالایشگاه فرو‌می‌رفت
و بویلرها را با کتف‌های درشتمان در جست‌وجوی کارگران کنار می‌زدیم
و شاخ‌هایمان در بشکه‌های آب شور فرو‌می‌رفت

گاومیشی هستم با شاخی شکسته ایستاده روی دو پا

با پستانی بزرگ در دو لنگم
شاخ می‌زنم به گیت‌: «‌به فرزندان رشید من کار بدهید‌»

و شاخ‌های ما در تانک فارم فرو‌می‌رفت
گاومیشی که در پرسپکتیو دکل‌های برق
شاخ شکسته‌اش را به کنار پلیت می‌کشد و دور می‌شود

ما شاخ‌هایی بودیم که می‌شکستیم و تیزتر
چشم‌هایی که می‌گریستیم و چشم‌تر
قلب‌هایی که می‌شکستیم و قلب‌تر

من سُم داده‌ام برای جنگ
من شاخ داده‌ام برای جنگ
و مردان خط مقدم از سینه‌ی من شیر نوشیده‌اند
که غضروف ذوب کرده‌ام در تابستان سوزان به زانوی آبادان

و اگر نبود ترکشی که در مهره‌های گردنم گیر کرده است
انقلاب را از این‌سوی خیابان به آن‌سوی خیابان
با شاخ شکسته‌ام می‌ترساندم
با تاریکی‌های بدنم

با بدن تاریکم
شبی شدم درشب
شبی علیه شب
با شاخ‌هایم خون
چشمانم امید رزمندگان بود

شاخ‌های من در دستان کشاورزان باد
شاخ‌های من در دستان رزمندگان مجروح باد
شاخ‌های من در دستان شاعری باد که هر دوشاخ مرا در لین یک احمدآباد بالا گرفته است
شاخ های من در دستان کارگران پالایشگاه

معلق باد شاخ‌های من در آسمان شهر
معلق باد شاخ‌های من در آب‌های اروند
ایستاده باد سُم‌های من در ساحل اروند
شاخ‌های من در دبیرستان ابن‌سینا ادبیات درس‌بدهند

گله‌ی گاومیش‌ها
سُم‌هایشان گیرکرده در آسفالت‌های تابستان
شاخ‌هایشان گیرکرده در ریزگردها

دهان‌ها بسته
چشم‌هایشان ریز‌شده در ریز گرد‌ها

گاومیش‌ها
گاومیش‌های جنگ
گاومیش‌های پس از جنگ

من در مسیر اولین گلوله‌ای که به‌سمت آبادان می‌رفت
جوانی‌ام را به یاد می‌آورم
و از گردنم به اطراف چرخیدم

جوان بودند آب‌ها جوان بودند آفتاب‌ها
در صبحی با تلألؤ چولان‌ها
من درمسیر اولین گلوله‌ای که به‌سمت آبادان می‌رفت
از شاخ‌هایم پیر می‌شدم
بادها برای مرگ خبری برده‌اند
که من با دو شاخ بزرگ
و من با دو چشم بزرگ
در عکسی تیر‌خورده ظهور می‌کنم  در حلقه‌ی خون
در اتاقی تاریک  در بدنی شب
و ارواح گاومیش‌ها در روح عکس
گردن می‌چرخانند به صلابت به آبادان

و دیدم که گاومیش‌ها به چنگک قصابان آویزان بودند
و باد تکانشان می‌داد به سمت عشق
و عکس به ظهور خودش در مرگ ادامه داد

بادها برای نخل‌ها خبری برده‌اند
که گیسو پریشانند خواهران گیاهی من

پس با دو شاخ بزرگ با دو چشم بزرگ
به آن‌سوی اروند زل زدم
در مه در ریزگرد‌ها

راه‌ها را در میدان مین من باز کردم
قصابان یاران مرا از چنگک‌ها آویزان می‌خواستند
آبادان را ما آزاد کردیم
قصابان آبادان را از چنگک‌ها آویزان می‌خواستند

جوان بودم از تشنگی
جوان بودم از خشم
مرا به آسفالت می‌کشیدند از شاخ بزرگم
و تصویری قدیم از آبادان در برابر من بود
و کارگران نفت با پیراهن‌هایی سفید بر تن
برای وطن

تشنه بودم و شط شور بود
نیزارها شور بود
لین یک احمدآباد شور بود
بیرون بزنند شاخ‌های من از احمد‌آباد
بیرون بزنند شاخ‌های من از دو چرخه‌های بیست‌و‌هشت
بیرون بزنند شاخ‌های من از دروازه‌های شهر
بیرون بزنند شاخ‌های من از دست‌های مردم

تیر مشقی در گوش می‌زدند
و تصویری قدیم از آبادان در برابر چشم من بود
با قنداق تفنگ به پیشانی می‌زدند
و تصویری قدیم از آبادان در برابر چشم من بود

می‌خواستم گردن بچرخانم به تو نگاه کنم
دستی از آبادان شاخ مرا گرفته بود
می‌خواستم با گوشه‌چشمی که برایم مانده بود به تو نگاه کنم
از نگاه‌های ما رد می‌شدند موتور هونداها
ضد نورها
می‌خواستم به تو نگاه کنم مرا می‌بردند به میدان مین
ماغ کشیدم از درد
ماغ کشیدم از درد
و گلوله‌ای در گردنم کمانه کرد

از گوشه‌چشمی که برایم مانده بود
دیدم که انقلاب به انقلاب تن داد
و گاومیش ها از پیشانی به خاک افتادند
اشک در چشمان گاومیشان
و خون از چنگک‌ها
در سینه‌ی آبادان
می‌‌خواستم به تو نگاه کنم
انفجار‌ها صحنه را تکان می‌دادند

می‌خواستم به صدایِ صدای تو گوش بدهم
انفجارها صداها را تکان می‌دادند
موتور هونداها...
تک تیرها...
نورها...
ضد نورها...
شعار‌ها...
گریه‌ها...
خون‌ها...
مردم‌ها...
احمدآبادها...
جمشید آبادها...
میدان طیب‌ها...
امیری‌ها
موتور هونداها ...
صداها‌...
گلوله‌ها...
چماق‌ها...
من این شاعر را قبلاً جایی دیده‌ام
من این چماق را قبلاً جایی دید‌ه‌ام

شب بود وتنم ادامه‌ی تاریکی
من الله‌اکبرم
شاخ حمله‌ی شبِ بدنم هستم
پیشانی بزرگ من  دفاع من بود از شهر

بادها برای خاکسترها خبری برده‌اند
که من با دو شاخ بزرگ  سوخته
و من با دو‌چشم بزرگ‌ سوخته
برمی‌خیزم از جزغاله‌ی انسان و گوزن
من سم داده‌ام برای جنگ
من شاخ داده‌ام برای جنگ
گوزن داده‌ام برای انقلاب

احترام بگذارید
به قطره‌اشکی در چشم بزرگ گاومیشی از آبادان
که چنان در خویش می‌غلتد تا در برابر شما به خاک نیفتد

تمام این شعر 
با یک چشم گاومیش سروده شد
چشم دیگر من
ناموس من بود

کورش کرم‌پور