شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

می‌چرخم

می‌چرخم
میله‌ها یک‌‌به‌یک از مقابلم رژه می‌‌روند
آبی می‌دهند
لاشه‌ای پرت می‌کنند

هر شب خواب می‌بینم
از درختی بالا می‌روم
با آهویی که به دندان گرفته‌ام
می‌دوم
با تندباد
و از پس گام‌هایم غبار بلند می‌شود
می‌بینم 
ماده‌ام سر بر گردنم می‌مالد
و بچه‌ها شیطنت می‌کنند

می‌چرخم
میله‌ها یک‌به یک
از مقابلم رژه می‌روند. 

رضا چایچی

شعرها

شرجی یک کابوس!

شرجی یک کابوس!

شهرام شهیدی

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

گُنگ

گُنگ

سیدعلی صالحی

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی