همیشه زنم میرود که چای بیاورد
اما نمیآید و زن دیگر
استکانی نیمهپُر روی میز میگذارد
که: سرد نشود!
همیشه کسی به جای من شعر میگوید
و کسی دیگر استکانی نیمه پر را سر میکشد
لبش میسوزد و در تمام این مراحل
بوی پرتقال هوا را مومیایی کرده
برای چند سال بعد.