رهبر ِ آبهای دنیا گفت:
پیش بهسوی درّهی ماهیها!
گفت: اینجا درختها مردند
بین لبهای ارّه ماهیها!
داستانی که اتفاق افتاد
مثل خشکی کنارِ دریا بود
این کلیشه دو نقش اصلی داشت
گرگماهی و برهماهیها
رودها کارشان رسیدن بود
همچنان رأسِ ساعت تأخیر
کارهایی که وقت میکشتند
کشتنِ روزمرهی ماهیها
باد گرم از جنوب میآمد
با خبرهای خوب میآمد
با نهنگی که تیزدندان بود
قاتلِ جانِ ذره ماهیها
جنگ قدرت به آب نزدیک است
آبراه جنوب باریک است
آن نهنگی که باد در سر داشت
شد گرفتار شرّ ماهیها
توی درّه سکوت حاکم بود
جانشین سکوت لازم شد
از میانِ پلنگماهیها...
مادهشیران و نرّهماهیها...
ماهیان آخرِ همین قصه
آبِ از سر گذشته میخواهند
قاتلِ تازهای که مجنون است
کوسهای در مقرِ ماهیها
ماهیان به گذشته برگشتند
به زمینهای تشنه تر از خون…