گریه کردیم آنقَدَر تا ناودان را آب برد
آشیان کاکلیهای جوان را آب برد
تار یحیای تو را و دفتر شعر مرا
صفحههای دلکش و تاج و بنان را آب برد
سِیلی از این خانه راه افتاد و رفت آنسویتر
کشتزار و شالی و پالیزبان را آب برد
خاطرات خوب ما سر روی زانوی خزر
هق زدند و نیمهشب مازندران را آب برد
هر کجای خاک از ما قصهای در یاد داشت
گریه شوراند و بساط داستان را آب برد
هفت روز و هفت شب بیوقفه باریدیم تا
هفت دریا موج زد، هفت آسمان را آب برد
ما بلا بودیم و وقتی بی امان نازل شدیم
نوح کشتی را رها کرد و جهان را آب برد