عضو خالی داس
پیوند با کجای تنت
که من با چه کنم چه کنمی به وسعت بُهت
خیره به داسهای بی تنم
آهنگرها چطور دستهایشان را تفهیم به...
وقتی از شرحهشرحههای تو جراید ریخته
و دکهها میفروشند تن خرما
خرماها از یاد بردند مزههای خود
خورده میشوند تا زبان دیگری
یا داوری کند آنها را
چه فرق دارد برای ترازو
یک پلاستیک خرما یا یک نوزاد
به مسیر بگو برگردد عوض کند این پلاستیک را
فصل خرما تمام
این تمامشدن نیمدایرهی کدام داس ناتمام است
در مکث دستی بهسمت داس
در مکث داسی بهسمت وطن
این پناه است که میگریزد
خودِ شرحهشرحه ایستاده به بهت
این کسی دیگر است که میبرد
تجربههای چوبی درخت
از گهواره تا تابوت
چه کند شاخهای که سرنوشت
دستهی داسشدن است
تق تق بلند شو
بیداری قبل از تو برخاسته به خیابان
اکنون مردمکهایت پلک میزند در چشم همه
از تقتقهای من هر بار ساخته میشود دری
اگر «بلندنشدن» خواست
بیرون بیاید
میترسم از آخرین تقتق
همهجا را بگیرد بستههای در
به اجبار از این شعر بزنم بیرون
در شعر دیگری برایت باز تقتق
بلند شو
صدای خونیات را
پیدا کرده رادیو به آن گوش میدهد
میزگرد های شبکهی فرهنگ
جز دورزدن موضوع
به درد صندلی بازی کارشناسان هم میخورد؟
_برای مقابله با سلاح سرد تمام آهنگرها بازداشت شدند و از درختها اعتراف گرفتهایم به همدستی
میز گرد تو بودی با بچههای محله دور یک سینی خرما
وقتی در گفتوگو
صدای تو حنجرهات را اشتباه گرفت
یک آن بلند شد از حنجرهی دیگری
حالا این حنجرهی توست در گلوی همه
از چشم تا قلم
فاصلهای مرده
شاعری دست به احیای این فاصله
دستهای فشار بر ماساژ قلبی
تنها زندهتر کرده احیاگر را