شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حضور نور به موازات نسج نرم بازو

حضور نور به موازات نسج نرم بازو
و پرهیبِ شگفتی
 که آتش را در دهلیزهای گمشده تماشا کند.

سُریده مه در مدّ پلک‌ها
و بخارِ نَفَس
می‌تند به کوهستانِ سرد.

باران
تلاقیِ حجم ماست با ابر؛
و علف، 
روح شَمَنی گمشده
در چینِ ساده‌ی پیرهن.

من سالیانِ جادو را از نگاه منقلبم می‌دوم.
...
...
مه مدام است لابد 
در ظلماتِ آغوش
و نگاه، دریچه‌ای
تا نور رخنه کند بر تاریکنای تن‌.
برای پروانه‌ی خونین جانم
این پیله را امروز محکم‌تر تنیده‌ام
تا شفیره‌ی سربیِ این درد را بر پیشانی بگسترانم
منی که هر پگاه
تناسخ نور را با گهواره‌ی کودکی رج زدم
و فرصتِ این عبور
از طبیعتِ مرگ رهاتر بود.

رخِ این هزارتو
زاویه‌ی مبهم اندوه است
و صبرِ شب
طاقه‌ی عصیان می‌بافد.
تب، قد افراشته
و ارواحِ تب زده‌ی اندوهان
پوشیده است
با شگفتِ عریانیش.
...
آنک شراب
که از غیلوله‌ی آهنگین تن‌ها بجوشد!
 

سعید یعقوبی

شعرها

به کوتاهی یک رؤیا

به کوتاهی یک رؤیا

واهه آرمن

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی

این باغ سوگوار درختان بی بر است

این باغ سوگوار درختان بی بر است

رضا جمشیدی

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

علی اکبر جعفرزاده