شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شانه به شانه‌ی مه خاکستری
در پارک قدم می‌زنم.  
تو نیستی
...

تا محو شود شکاف نبودنم از بدنم
آماده‌ام چلّه بنشینم در دکمه‌های پیراهنم
...

مرا
با این تن رفته
گیس سفید
به بطن مادرم بازگردان
تا انگشت شستم را...

ادامه می‌دهد     بی‌نفس
از پله‌ها بالا می‌آید
...

روز
از جاکفشی آغاز می‌شود
و به جاکفشی ختم خواهد شد
من
از...

تک نگاری

شعرها

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

شانم داوەتە بەر خۆر و

شانم داوەتە بەر خۆر و

میلاد امان الهی

تا بوده

تا بوده

سیدعلی صالحی

من حواسم همیشه پرتِ توئه

من حواسم همیشه پرتِ توئه

احمد امیرخلیلی