شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شانه به شانه‌ی مه خاکستری
در پارک قدم می‌زنم.  
تو نیستی
...

تا محو شود شکاف نبودنم از بدنم
آماده‌ام چلّه بنشینم در دکمه‌های پیراهنم
...

مرا
با این تن رفته
گیس سفید
به بطن مادرم بازگردان
تا انگشت شستم را...

ادامه می‌دهد     بی‌نفس
از پله‌ها بالا می‌آید
...

روز
از جاکفشی آغاز می‌شود
و به جاکفشی ختم خواهد شد
من
از...

تک نگاری

شعرها

دوایین نامه

دوایین نامه

اسماعیل عظمی

تلفن زنگ بزند

تلفن زنگ بزند

سارا مؤیدی

عطر تنت را 

عطر تنت را 

غلامحسین چهکندی‌نژاد

شرجی یک کابوس!

شرجی یک کابوس!

شهرام شهیدی