شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شانه به شانه‌ی مه خاکستری
در پارک قدم می‌زنم.  
تو نیستی
...

تا محو شود شکاف نبودنم از بدنم
آماده‌ام چلّه بنشینم در دکمه‌های پیراهنم
...

مرا
با این تن رفته
گیس سفید
به بطن مادرم بازگردان
تا انگشت شستم را...

ادامه می‌دهد     بی‌نفس
از پله‌ها بالا می‌آید
...

روز
از جاکفشی آغاز می‌شود
و به جاکفشی ختم خواهد شد
من
از...

تک نگاری

شعرها

مکروه

مکروه

جمال‌الدین بزن

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی

چوار

چوار

احمد کریمی

ویدئو