1
پنجرهای باز میشود به خواب
میبارد برف
بر پیچکی
کنگرهی دیواری
نردهی مهتابی
میبارد
بر پیراهنی که بوی تو را دارد هنوز
بر لبانی خاموش میبارد و
بر ردیف کاجها
تو نیستی و
برف
بر نبودنت
میبارد
2
تنهاتر از صدای سگی تنها
و نرمتر از آواز مردهای در گور
تمام شب بارید و میبارد
برفِ زمستانی
بر راه و بیراه
بر چشمها و دلها