شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پدرم بمبِ دست سازی بود، که جهان روی باورم انداخت
چادری روی کودکی‌هام و، سایه‌ای روی مادرم انداخت
لای آن حرف‌های رنگارنگ، وسطِ کاغذِ مچاله شده
پدرم چشم‌های داغَش را، پشتِ دستانِ خواهرم انداخت
بحث شد، عاجزانه ناز کشید، ترمه را روی جانماز کشید
جنگ شد، اندکی دراز کشید، مادرم شعر در سَرَم انداخت
یک ستاره به سمتِ  پیشانی، یک گلوله به سمت شب رفت و
سایه‌ای هیکلِ نحیفش را ، روی ساکِ برادرم انداخت
بعد از آن سال‌های سردرگم، بعد ازآن زخم‌های تکراری
بعدِ آبِ دهان، که معشوقی، در خیابان، برابرم انداخت
لابلای خشونت و خنده، مثلِ آن نوجوانِ رزمنده
تاولِ پای خسته‌ام، خود را، زیرِ آن پای دیگرم انداخت
***
جفتِ زخمی ! اگر چه آغوشت، خیسِ آن اشک‌های طولانی‌ست
بغلم کن ! پرنده‌ات خود را، توی آرامشِ پَرَت انداخت

قادر متاجی

شعرها

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

آلما

آلما

صدرا یوسف زاده

 عشق صورتی کاهگلی دارد

عشق صورتی کاهگلی دارد

مهدی اکبری فر