شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گرفته بغض زنی شانه‌های مادری‌اش را
و عصر خسته‌ی تهران...

مستی روشنی‌ست در چشمت ای سراپای قامتت انگور
با شرابت بریز دینم را،  چشم عقل...

شیرزن باش هی بجنگ و بتاز، از شکستن نترس و زنده‌بمان
کودکت را سوار کن بشتاب،...

تک نگاری

شعرها

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

امشو که فرگ تی تو وستم 

امشو که فرگ تی تو وستم 

 اقبال طهماسبی گندمکاری

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

جلیل الیاسی