شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گرفته بغض زنی شانه‌های مادری‌اش را
و عصر خسته‌ی تهران...

مستی روشنی‌ست در چشمت ای سراپای قامتت انگور
با شرابت بریز دینم را،  چشم عقل...

شیرزن باش هی بجنگ و بتاز، از شکستن نترس و زنده‌بمان
کودکت را سوار کن بشتاب،...

تک نگاری

شعرها

سطور بی تعبیر

سطور بی تعبیر

مهشید رستمی

به جرم شانس نیاوردن

به جرم شانس نیاوردن

فرزین منصوری

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

مثلاً

مثلاً

عبدالعلی عظیمی