شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گرفته بغض زنی شانه‌های مادری‌اش را
و عصر خسته‌ی تهران...

مستی روشنی‌ست در چشمت ای سراپای قامتت انگور
با شرابت بریز دینم را،  چشم عقل...

شیرزن باش هی بجنگ و بتاز، از شکستن نترس و زنده‌بمان
کودکت را سوار کن بشتاب،...

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

دنیا دوباره زهر خودش را ریخت، خون گُر گرفت گوشه‌ی شریانم

دنیا دوباره زهر خودش را ریخت، خون گُر گرفت گوشه‌ی شریانم

محمود صالحی‌فارسانی

دوایین نامه

دوایین نامه

اسماعیل عظمی

 قدیمی‌ها به عاشق‌پیشه، خاطرخواه می‌گویند

قدیمی‌ها به عاشق‌پیشه، خاطرخواه می‌گویند

آیدا دانشمندی