شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تبریز

چشم‌های شوخ او در بازار تجریش
که مثلا، که احتمالا، که انگار
دارد از روی میوه‌های نوبر عبور می‌کند
خودِ سیاست بود.
لبریز بود
پرهیز بود
سینه‌ریز بود.

روبروی تجمع میوه‌های نوبر
ماندنی شدم
مشغول عناوین سخت
این هم سیاست بود.
توی آن هوای گرم و شلوغ
وسط بازار تجریش 
تبریز بود.

در عین حفظ فاصله
با رعایت آداب اجتماعی
با حفظ فضاهای سازنده
به اسم مشکلات هماهنگی
در فکر تخلفات راه‌گشا
                             تقویت همکاری
ماندنی شدم
کاری نمی‌شد کرد
رفتنی شدم
اما سرریز بود
لبریز بود
سینه‌ریز را نمی‌دانم
ولیکن
همه چیز بود.
 

شمس آقاجانی

شعرها

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

حسن زینلی مقدم

امشو که فرگ تی تو وستم 

امشو که فرگ تی تو وستم 

 اقبال طهماسبی گندمکاری

هر اولاجاغین سونونا داغیلدین

هر اولاجاغین سونونا داغیلدین

حسن معصومی

اسب‌ها گه‌گاهی می‌آیند 

اسب‌ها گه‌گاهی می‌آیند 

مهدی ریحانی