شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زدم به سیم ندانستن

زدم به سیم ندانستن، که جهل آخر دانایی‌ست
که هست مردن تدریجی‌ست، که نیست کُنه نمیرایی‌ست
زدم به سیم ندانستن، که این دو روزه‌ی وانفسا
زمین بسیط سفیهان است، زمان بساط تن‌آسایی‌ست
که نانجیب‌ترین مردم، در این مقاتله می‌‌رویند
و از مصالحه می‌‌گویند، نگو! که بادیه‌پیمایی‌ست
به خواب دیدمش از نخوت، مرا ندیده گرفت و رفت
به خنده گفتمش: این موهوم غریبه نیست، همین‌جایی‌ست
و عشق این عبث مهجور، و عشق این هدر مهدور
به طعنه گفت: که ای بی‌ من! چه‌ روزهات تماشایی‌ست!
برو! که هیچ‌کسی جز من، پناهگاه ملالم نیست
که عشق تیشه‌ی اوهام است، که عشق توشه‌ی تنهایی‌ست
به چند داده‌‌امت؟ صنّار! چگونه می‌گذرد؟ دشوار!
بمیر آفت هستی‌خوار! که مرگ راز شکوفایی‌ست

فاطمه مولانا

تک نگاری

شعرها

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی

در خود فرو رفته‌ام

در خود فرو رفته‌ام

ربابه قصابان

برادرم دیشب درگذشت

برادرم دیشب درگذشت

عبدالله علوی

امشب زنی از جاده‌ی کابوس برگشته است

امشب زنی از جاده‌ی کابوس برگشته است

مریم حسین‌زاده