سیگار را که روی بازوت خاموش کردی
غروب شد
بدونِ شناسنامه
در کاجهای شعلهور چیتگر
دوچرخههای شبانهروزی را دید میزدی
- میخوای رویِ دستم یه چاه بکَنم؟
کنارِ لیلا؟
چنار هم/ شب هم؟
در گوشههای آسمان
تهسیگارهای لهیده تجمع کردهاند
قایقهای رکابی، سرخ و متروک
از مردابِ خلیج برمیگردند
جهان واروست
و لجنهای دریای جبری، آسماناند.
- اگه شنا بلد بودم،
شیرجه میزدم زیرِ پوستم و خودمو میکشیدم بیرون
هر چه میکَنم، زیرِ پوستم نیستم.
اگه شنا میتونستم،
شیرجه میزدم زیرِ خاکو
از لای لاشههای بیگدار
ریشههای تاریک
میرفتم پایینتر از فاضلابها و استخونها
میرفتم پایینتر
زیرِ نفتها
زیرِ سالها
میرسیدم به اون خاکِ اصلِکاری
میگفتم:
من خاکِ خوبی نیستم
من
پر از تهسیگار خرزهرههام
پر از شیشهخردهی ماخولیاها
سالَکِ لُپِ بچهکولیها
پر از روغنسوخته
نه به درد پایکوبی
نه کوزه
نه علف هرزه
میرسیدم به اونجا که میرقصی
شهدِ آشغالها، نشت کرده در خوابها
کاجهای چیتگر
از شب هم تاریکترند
- میرسم به اونجاها که قِر میدی
و از گردش قوسهات
سنگ هم میگرده
قزحِ قطبی طالع میشه:
بالای شهید فهمیده
بالای شهید خرازی
بالای برجهای مار
میپیچه دورِ تنهای بیزار
یادم هست؟
حالا که محمولِ مرگم
یادم نیست؟
پای سوزنهای ریخته
رگهای آویخته
مغروقِ صورتم نشستهام.