هر قرن تکرار شدم
طرحی روی تمام سفالهای جهان
خاک خوردم و کهنه شدم
و حالا بر مانیتور کامپیوترت
پای میکوبم و ترانه میخوانم
و تو فکر میکنی کشف تازهای کردهای!
نامم شبیه اسطورههای زرتشت است
و با دهان آناهید میخوانم:
انتهای این قرن؛
ارواح الهههای سنگی،
تندیسهای جدید آفرینش میشوند
و با چشمانی بیرنگ به مرگی مدرن میاندیشند
کدام الهه آتش را آلود؟!
که اردیبهشت را نگهبان دوزخ کردند
و مرا به بهشت راه نمیدهند
دوربینهای جهنم بر کدام مدار
اندیشههای برزخی را عکس میگیرند
ونامهای بی گناه را به ثبت میرسانند؟!
رباتها؛ اسطورههای آهنی
تکرار طرح سفالهای خاک خورده نیستند؟!
و حالا بر مانیتور کامپیوترت
پای میکوبند و ترانه میخوانند
و تو فکر
میکنی کشف تازهای کردهای!