شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گرگ در صدف

 

پیاز رَنده می‌کند کسی مدام
در خواب‌هایم
و با مشتی ویرگولِ حرام‌زاده‌ در جیبش
زاغِ زبانِ مادری را
چوب می‌زند.

سر بر بالشِ ابرها دارم و
پا در گردابِ گرسنه‌ای
که هوراکشان
به بلعیدنم تنوره می‌کشد.
مَلَکِ سیگاریِ نافرمانم
هبوط‌کرده به جزیره‌ی میمون‌ها.

کفش‌های کهنه‌ی خاک بر سرم
خاطراتِ تلخی دارند،
پیراهن‌های حلق‌آویز در کُمدم
خاطراتِ تلخی دارند
و رفتگرِ هولناکی
با لباسِ سرخِ شب‌رنگش هر شب
در تختِ‌خوابم قدم می‌زند.
جارویش از استخوان «خیام» و
چکمه‌هایش 
از پوستِ عین‌القضات.
این چه ساحلی‌ست
که در صدف‌هایش هم
گرگ‌ها زوزه می‌کشند
و بوی کتابخانه‌های سوخته را باد
از کجای این جن‌خانه می‌آورد
که واژه‌ها
مثل الکل از ذهنِ شراب می‌پرند؟

انگشتِ اشاره
دیگر تنها
به کارِ کاویدنِ دماغ می‌آید
وقتی روزنی برای نشان‌دادن
باقی نمانده باشد!

گوشم را به قصابی بفروش
که کودکش
شعرهایم را در خفا
اَز بَر می‌کند. 
*موسیقی متن دکلمه از علی موثقی
 

یغما گلرویی

تک نگاری

شعرها

موعد ظفر بر زندگان است

موعد ظفر بر زندگان است

علیرضا جهانشاهی

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

کبود قبر بود و نبودم کنار خودم

فهیمه جهان آبادی

زار

زار

سهند آقایی

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی