شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

صبح گاریچی صدا می‌زد

...
 
صبح گاریچی صدا می‌زد
«سبزی سبزی،  پیاز،  پیاز ...»
پیرزن نگاه می‌کرد
عصایش دیگر راه  نمی‌رفت
عصر سُپور محله تمام گربه‌ها را
به بدرقه‌ی عصا برد
من هیچ کلاغی ندیدم
که بر بام‌های سیمانی خانه بسازد
به باد و رهگذر قارقار کند
امروز اولین روز رفتن عصاست
 

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا

تک نگاری

به هوای هوایی تازه

به هوای هوایی تازه

علی مسعودی نیا

به وزنی از دنیا

به وزنی از دنیا

یداله شهرجو

شعرها

جای امن

جای امن

واهه آرمن

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

محمد انتظاری

در گلوگاه اصلی شکم

در گلوگاه اصلی شکم

رسول کاوه

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

مایرام تکیه‌ای