شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به دخترم بگویید

به دخترم بگویید
برایت شعری میان انگشتانم پنهان کرده‌ام
به پسرانم اما نه
چرا که آنان خود شاعرند
همسرم را رها کنید 
میان واژه‌هایی از ابر
و رفیقانم را بدرقه کنید
در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر
اما
آن را که هرگز  نمی‌گویم
پیش از مرگ 
اشک‌هایم را فراوان نثارش کرده‌ام
مادرم اما
همیشه پشت پنجره پنهان است
شاید 
رهگذری خطی از خون بر درب خانه کشیده باشد
 

ایرج صف شکن

شعرها

لیوان چای منتظر بودم 

لیوان چای منتظر بودم 

معین صباغ‌مقدم

سلام بر همپیاله‌های من 

سلام بر همپیاله‌های من 

یونس هدایت مقدم

چوار

چوار

احمد کریمی

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید