شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پژو ۴۰۵

 

دوستم
من را فروخته بود و
با پولم یک پژو خریده بود

حالا
گاهی می‌رویم
در خیابان چرخ می‌زنیم
سیگاری دود می‌کنیم
آهنگی گوش می‌دهیم
بعد هم
من را پارک می‌کند کنار خانه‌اش

یک‌بار هم خبر نداشتم
قرار گذاشته بود
رفتیم خودم را سوار کردیم!
می‌خواستم
هر طور شده
پیاده‌اش کنم
ترمز بگیرم، گاز بدهم
می‌خواستم خودم را
صدا بزنم
زدم
به تیر چراغ‌برق!
من در من مچاله شد
و خون و روغن از ما می‌رفت
داشتم دو بار می‌مردم
اما 
روغن
از خون بیش‌تر بود
و این روزها
آهن بیش‌تر عمر می‌کند
برای همین است
که این شعر را یک پژو نوشته است!

گروس عبدالملکیان

تک نگاری

نقش کتیبه ها

نقش کتیبه ها

ساتیار فرج زاده

شعرها

راویِ سایه‌های ناتمام

راویِ سایه‌های ناتمام

سیدعلی صالحی

سه شعر از علی بیکی

سه شعر از علی بیکی

علی بیکی

پیش از این قلبی داشتم

پیش از این قلبی داشتم

فاطمه اسکندری عرب

برادرم دیشب درگذشت

برادرم دیشب درگذشت

عبدالله علوی