شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

همه توی مشتم جا نشدند

همه توی مشتم جا نشدند
چند نفر را مجبورم گول کنم 
از این رودخانه بگذریم دور آتش لباس‌ها را خشک می‌کنیم
بعد از یک استراحت کوتاه
هر که راه خودش را رفت
-همه  رفتند
و تو که دستم را ول نمی‌کنی
دو روز است این بیابان لعنتی سرگردان است
و یک دسته شغال گرسنه
سر راه ایستاده که
لاشه‌ی قربانی به دندان بکشند

رجب بذرافشان

تک نگاری

شاعر مادرزاد

شاعر مادرزاد

محمد حسین بهرامیان

شعرها

...  دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

... دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

فرحناز عباسی

با اندوهی تلخ‌تر از شراب

با اندوهی تلخ‌تر از شراب

سید حامد معراجی

زار

زار

سهند آقایی

میدان

میدان

رضا ترنیان