از هجوم تو ترسی نیست
میدانم
که اعتراف به نبودن
حکم نیست را ساقط میکند.
ای درد
به نفراتت بگو پا سبک کنند
دستانم بال دو جغد است
و میان این سینه
چاه بیروزنیست که از امتحان عمیق آن
باردار سنگ است.
از هجوم تو ترسی نیست
میترسم، اما این اشتهای بیانتها و
این سرزمین بیدفاع
چیزی به تاریخ اضافه کند
و ننگش به نامت ثبت شود!
حالا که تمام ترس از هجوم تو ریخته است
نشستهای به تدارک گور
و نفراتت لم دادهاند روی خاطرات
من، اما
این حاصل ملخزدهی زندگی
رفتار تنم
به آتش تو بستگی دارد...