کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1360، برازجان، ساکن امریکا
مجموعه‌های منتشرشده: «با خودم حرف می‌زنم»، «سنگ‌های نه‌ماهه» و...

ممکن


 
توی همین شعر
داشتم پنهانت می‌کردم
پیش از آن‌که آسمان اتصالی کند
و بر فراخیِ سینه‌ات
گلوله‌ها فرود بیایند
تارهای صوتی‌ات دریا را مرتعش کند و
از دلهره و درد
به روان اتاق بپیچم
 
داشتم می‌گفتم
بی‌نهایت دوستت دارم
و بی‌نهایت
نهایتِ دوست‌داشتن بود
پیش از آن‌که جوانیِ زنی
ضجه بالا بیاورد پای چوبه‌ی دار
و آفتاب
جان بدهد در پیراهنش
 
کدام دیروز
از دَرزِ لرز به مرگ زُل زدیم؟
کدام دیروز
آرزوی فردایمان شد؟
که استخوان‌هایمان از گورستان به آب زدند و
خیابان از مجاورت ماهی‌ها  طوفانی شد
 
داشتم می‌گفتم
فردا با خلیج‌فارس پاشویه‌ات می‌کنم
بلند خندیدی
پیش از آن‌که دیوارها تشنج کنند و
خاک
خیسِ خون شود
 
گذارِ خونِ سرخ است فردا
از ویرانه‌های خاک تا چشمان تو
از عصاره‌ی خلیج تا چشمان تو
گذارِ خونِ سرخ است
از فردا تا چشمان تو
داشتم فردا را
روی شقیقه‌ات می‌نوشتم
پیش از آن‌که محال شود آفتاب
محال شود ممکنِ دست‌هات بر پوستم
محال شود حتی ماه
توی همین شعر
 
ماه!
ای ماه، که پای ثابتِ تمامِ شعرهای جهانی!
گذارِ خونِ سرخ است فردا
از کورسوی روشنِ تو
تا آفتاب که جان داد در پیراهنی خیس
در بلندای باران و درد
 
دارم
توی همین شعر خاکت می‌کنم
خون و خاطره شُره می‌کند
از خلیج‌فارس که روی خط تشنج خوابیده
تا خلیج مکزیک که جزر و مد بسیار کمی ‌را تجربه می‌کند 
دنیا مواظب است از دست دیوانگان نیفتد
و ما که شکستنی بودیم
مبادا هزار تکه شویم
و استخوان‌هایمان
درخون‌ریزیِ خیابان فرو رود
و بی‌نهایت
نهایتِ دوست‌داشتن بود
پیش از آن‌که ماه را توی چشمانت
نشانه بگیرند 
محالِ ممکن من!

 

با صدای شاعر بشنوید

روجا چمنکار