شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در من زنی عجوزه که مشغول زیست بود

...

در من زنی عجوزه که مشغول زیست بود
در فکر او چقدر چرا بود و چیست بود
هم اعتماد داشت که زن جنس برتر است
هم اعتقاد داشت که دنیا فاشیست بود
یک مشت زخم تازه برایم خریده است
از عشق و شعر و فلسفه که توی لیست بود
ـ زن تن نبود؟ ـ نازک و روشن ـ
+ کدام تن؟
ـ آن تن که با تمام جهان ناتنی‌ست؟!
+ بود!
زن آفتاب بود؟ نه! مهتاب بود؟ نه!
ابری که چارفصل فقط می‌گریست بود
گاهی اگرچه سربه‌هوا بود و سر‌به‌زیر
هر جا که عشق سر برسد، سربه‌نیست بود
در چارراه خلوت بی‌زندگانی‌اش
سهمش چراغ قرمز و تابلوی ایست بود
گل بود؟ پوچ بود؟ اگر مشت وا کند
زن:
هست؟ نیست؟ هست؟
نه انگار نیست بود
چیزی که در دهان گشاد تو عشق هست
در تخمدان یک زنِ دلتنگ، کیست بود.

آیدا دانشمندی

شعرها

 عشق صورتی کاهگلی دارد

عشق صورتی کاهگلی دارد

مهدی اکبری فر

ترس شب

ترس شب

رضا محمودی‌حنارود

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی