...
در من زنی عجوزه که مشغول زیست بود
در فکر او چقدر چرا بود و چیست بود
هم اعتماد داشت که زن جنس برتر است
هم اعتقاد داشت که دنیا فاشیست بود
یک مشت زخم تازه برایم خریده است
از عشق و شعر و فلسفه که توی لیست بود
ـ زن تن نبود؟ ـ نازک و روشن ـ
+ کدام تن؟
ـ آن تن که با تمام جهان ناتنیست؟!
+ بود!
زن آفتاب بود؟ نه! مهتاب بود؟ نه!
ابری که چارفصل فقط میگریست بود
گاهی اگرچه سربههوا بود و سربهزیر
هر جا که عشق سر برسد، سربهنیست بود
در چارراه خلوت بیزندگانیاش
سهمش چراغ قرمز و تابلوی ایست بود
گل بود؟ پوچ بود؟ اگر مشت وا کند
زن:
هست؟ نیست؟ هست؟
نه انگار نیست بود
چیزی که در دهان گشاد تو عشق هست
در تخمدان یک زنِ دلتنگ، کیست بود.