سر سردخانه باید به تن جسد بیارزد، بههمینجهت تنت را به شرابخانه بردم؛ که هزارساله باشد طرب شرابخواران l تو بهدست من کشاندی بدن مرا به ایوان، که به چشم خود ببینم: بهدلیل هتک حرمت رژه میروید سرخوش، تو و پادشاه عریان
️گل گوشتخوار زیبا، تو برهنهای و بیشک هوس شکوفه داری، به همین دلیل؛ حتماً پس از آنکه چاک خوردی به برهنگان عالم برسان سلام ما را l به سکوت رفته سنگی که به ناله محترم شد، که بدون مشورت با دل ابری و بهاران، غم «روز» را سپرده به «شب» وداع یاران
️کمر ستارهگان را به رصد شکستهام من که بیابم از تو جایی،چه زیان تو را که یک شب به دهان من بیایی و تمام واژهگان را l ببری تو از زبانم، به درون استخوانم، بتراشی استخوان را و از آن قلم بسازی، که کتابت تن تو شده منتهی به باران
️نمک و براده را در شکم عقاب کردم و پرنده را به روغن زدم و کباب کردم و به نیش خود کشیدم هوس پریدنم را l شکر و براده را در شکم عقاب کردم و پرنده را به گردو زدم و در آب کردم و سپس تهیه کردم از عقابها فسنجان
️نفس مرا بریده و ردای ردپا را به سر خودش کشیده، شده گوشهگیر، زیرا نرسیده است هرگز به کمال خویش جاده l به کمال خود رسیدم، شکم تو را دریدم، متأسفانه ریدم و سیاه شد ندیدم که پریدم از جنینت به سیاهچالهی جان
️به سیاهچاله رفتم همه پاکباز دیدم، همه غرق نور بودند و پر از غرور بودند و مرا خطاب کردند و صدا زدند: انسان! I تو کمی مگر ز شیطان؟ به خود آمدم که هستم، زدم از طرب شکستم همهی پیالهها را و هنوز میدهم من به شرابخانه تاوان
️به خدا گلایه کردم من از انتقام شیطان، که به من چه روزگاری شده جنگ بینتان، حق؛ سر خویش را تکاند از، نظر عوام گم شد l و نماند چارهای جز، من و انتخاب شیطان. بله انتخاب کردم و قرارمان بر این شد که گلایهی خدا را ببریم نزد انسان
️همه در برابر وی، شدهاند تا کمر طی، که درآورد بشر کی لج اهرمن، ولیکن متأسفانه انسان به امید اینکه شاید l برسد به پای شیطان، به گناه مفتخر شد، سر وقت شعلهور شد، و از عشق بر حذر شد، همهچیز را بهم زد و شکست عهد و پیمان
️چه گُلی گلاب کردم لبِ پرتگاه سوسن و پیاده از عطارد به حریم ماه رفتم. عضلات ران خود را ترنِ عذاب کردم
️پس از آنکه خویشتن را وسط قطار کشتم، شدم از ترن پیاده و دوباره راه رفتم.
سه دلیل عمده دارند جمیع گوسفندان که به پشم خود نگیرند حدود و مرزها را:
یک. اینکه پشم دارند ولی اثر ندارند.
دو. ممکن است اصلاً هوس سفر ندارند.
سه. احتمال دارد خبر از خطر ندارند.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت و همین دلیل کافیست برای حد انسان