شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

عاشق‌تر

 

روزی روزگاری، اگر زمستان نبود و باد نبود
اگر آفتاب تابستانی تابید بر بامِ زمستانِ ‌بی‌برف
شب سوخت و شبتاب نسوخت
خطِ خونِ راویِ دیوارها شکست و کرانه گرفت
پُتک بر سندان مهربان فرود آمد
لغزیدی و بر هوا ایستادی
...
روزی زمستانی اگر خیابان سُرید بر آتش
زبان بر پوست کشیدی و دیوار نبود
ریشه پرواز کرد تا کبوتر
شاخه خندید بر عکسِ خود در چشمه‌ی شوکران...
از ماه کوچ خواهم کرد و زمین را به گلو خواهم فشرد
تابنده‌تر
بیتاب‌تر
وارونه‌تر
 

مانی پارسا

شعرها

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر

در خطبه‌ی بی‌نقطه‌ی کویر

فریاد ناصری

گریه نکن بانو

گریه نکن بانو

بهمن مهرابی

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید