...
شناسنامهام را ورق میزنم
نیستی
در هیچ صفحهای
در هیچ سطری
نه پدرم بودهای
نه مادرم
نه همسرم
نه فرزندم
حتی در هیچ باجهای به تو رأی ندادهام
گذرنامهام را ورق میزنم
در هیچ کشوری به تو نرسیدهام
در هیچ شهری تو را ندیدهام
روزنامه میخوانم
در هیچجایی اتفاق نیفتادهای
کسی از وقوع تو خبر ندارد
فرهنگ لغات میخوانم
هیچ واژهای از نام تو مشتق نشده
به هیچ صفتی شبیه نیستی
حتی ریشهات به هیچ قومینمیرسد
پیشبینی نشدهای
خوانده نشدهای
دیده و شنیده نشدهای
با این حال،
بارها به تو سفر کردهام
بارها نام تو را خواندهام
بارها در من اتفاق افتادهای
بارها نزدیکتر از تمام نسبیتها با تنم خویشاوند بودهای
تو کدام راز ناشناختهای که
جهان بدون بودنت تمام میشود
واژهها معنایشان را از دست میدهند
تمام قومها به پوچی میرسند
راه تمام کشورها به بنبست میرسد...
و شناسنامهام بدون بودنت باطل میشود