شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به گریه کردن درچشم‌هایش ادامه داد

...

به گریه کردن درچشم‌هایش ادامه داد
و امید داشت 
که در سال‌های دلتنگی
چشمی‌که مادر زادی کور است
بینا خواهد شد
به زمین نشست
و در سایه‌ی خودش
پاهایش می‌دوید 
در آرزوی راه به خواب رفت
پاهایی که مادر زادی فلج بودند 
او ناگهان 
در اندوه دیوانه شد
و اعلامیه‌ ترحیم چهره‌اش را 
به بادها می‌‌دادa
وقتی باد مرگ صورتش را به دیوار می‌زد
از خوش‌حالی
ساعت‌ها گریه می‌کرد
او عاشق رنگ‌پریده‌ای درخیابان‌هاست 
بی‌آن‌که بداند
گاهی از کنار خانه‌ی معشوق 
پیاده رد می‌شود
و در چشم‌هایش گریه می‌خندد.
 جز پلک‌هایم 
چه کسی می‌داند
 من هر روز
باید نقش زنده بودن را بازی کنم

زینب نیکونام

شعرها

واگیری

واگیری

عبدالعلی عظیمی

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

غلامرضا نصراللهی

تو میوه‌های منی 

تو میوه‌های منی 

محمد شمس لنگرودی