در بهارِ یائسه
چشمهای ما
بکارتی سبز داشت
تا عبورِ تو از رنگ
مرگ را برایمان زنانه کرد
وَ ما در حافظهی جنینیمان
با شکنجهی گیاه
رشد کردیم
تا فصلی که نقابِ سبز داشت
در چشمهایمان
جنونِ اعتراف بگیرد
تو رفتی و زنانگیِ مرگ
در سنِ فصل ایستاد
وَ به ما مهلت داد
تا در بیزمانیمان
پیر شویم