بهخاطر خودکشی نافرجامت، ای دوست
در این شعر
من دربارهی باید و نباید خودکشی حرف نمیزنم
چون ممکن است کسی بگوید چرا خودکشی نکنم؟
و آنوقت زبان من قاصر است
به دو دلیل
چون من شاعر زبانم
«حرفی ندارم،
و دارم حرف میزنم،
و این شعر است»
و اینکه
من اهل پرسیدنم، نه پاسخ
چون عبور، همیشه زمان را توی کروشه میگذارد
چون که مست، ممکن است که گیلاسها را بشکند
برای من
گفتمان شعری
وقت و فرصتی است برای اعمال قدرت
که میتوانم
رغبتی نداشته باشم به آن
چون که نسبت فیزیکی قرارگاه خدایان مثل سیارهها نیست
من پاسخی برای خودکشی یک شاعر فرزانه ندارم
همچنین
پی به دلیل خودکشی دستهجمعی نهنگها نبردهام
نوشتن از خودکشی رفیق و نهنگ
برای من فقط نوشتن از خودکشی رفیق و نهنگ است
همه سیاست مرا میشناسند
همه میدانند که از جنوب آمدهام
و دریا را مثل کفدست میشناسم
در عمق دریا
همیشه قدرتهای بزرگتری
در جهت مخالف تو حرکت میکنند
و تو هم
باید اعمال قدرت کنی
و این
اصلاً به معنای یک چیز منفی نیست
در اقیانوس و شعر
اساساً
اعمال نیرو
نه صرفاً بهمثابهی یک نیروی منفی
بلکه شرط تولید هر گفتمانیست
من بستهبندی آیهها را در صندوقپستی دیدهام
در کلاسها به من گفتهاند
که پیامبران، شیطان را
از صفحهی چند وارد کتاب مقدس میکنند
در اقیانوس و شعر
گفتمان، به معنای قدرت
یک چیز متناقض و نامتقارن است
و نه یک چیز یکپارچه
یعنی همهی پارهگفتارها
ماهیها و ناخداها، ستارههای دریا و آسمان
تختهپارهها و حبابها
بهطور بالقوه پخش میشوند
و به لحاظ صوری
در معرض کاربریهای متضادند
یعنی
قدرت
در سراسر اقیانوس پراکنده است
و در کنار محدودکردن رفتار نهنگ
شکل ممکن رفتار او را مشخص میکند
مثلاً دانشمندانی گفتهاند
مرگ دستهجمعی نهنگها
نوعی رقص است
رقص مرگ
واقعاً گفتهاند
شاید شاعران بدانند
اما نهنگها متوجه نمیشوند
که گفتمان مسلط هر اقیانوس
محصول انقیاد گفتمانهای متفاوت است
خب، من یک ماهیام
یک ماهی کوچک
در عمق اقیانوس
که باید امید را تزریق کنم
اما پیش از آن
باید
با تاکسی خطی
از شهرک بروم رباط
و با ماشین بینشهری
به آزادی بروم
سپس
از طریق مترو
در ایستگاهی پیاده شوم
که از آنجا
پول اسنپ
به حداقل برسد.
میبینید؟
من یک قادر متعالم
و رفیق من
نباید قلب مرا بشکند