شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زندگی


به ارس که زندگی است

هیچ شبی را در خاطر ندارم
بی ­‌تو 
بی‌­ بوی ِتو 
بی­‌ باورِ تو
چشم گرفته باشم
رؤیایم را تو بافتی
آن را هر صبح می­‌پوشم و از پله­‌های رنج بالا می­‌روم
شاید روزی به تو بگویم 
تمام زندگی­‌ام پیکار بود 
گاه یک تکه از خنده‌­های تو می­‌شد ایستگاهم
بعد دوباره باید نفس می‌­گرفتم 
 
باید وقت کنم و بنویسم 
چایی دونفره بریزم
تو نگاه قشنگت را به من بدهی 
من به دهان کوچکت لب بدوزم

چگونه بگویم که بپذیری
وقتِ دوستت دارم را از ما گرفته­‌اند!
وقتِ با تو بودن!
دنیای من همین لحظه است که می­‌خوانی!
نشستن و گفتن!
باید تندتند حرف بزنم 
ممکن است کسی تماس بگیرد
سؤال رایگانی داشته باشد
یا که عمر این موسیقی دلربا تمام شود
و من پرت شوم به جهانی که جنگ است و مرافعه
زیستنش رنج است و خون!

سال­‌ها بعد
تو شاعری یا که انگشتانت بر شاسی­‌های سیاه‌و‌سفید پیانو می‌­لغزد؟
اما یقین دارم 
دنیای مرا درک خواهی کرد
اندوهِ ننشستن­‌های من!
فرصت‌­های تباه شده­‌ی نوشتن!
چه شعرها که فدای زندگی شد
چه ایده‌­ها که برای داشتن 
یک خانه­‌ی معمولی
یک ماشین معمولی
یک سفر خوب تا همین کشور دوست و برادر 
تباه شد
هر چه بگویم بی‌­فایده است
هر چه بنویسم ناتمام!
ما دردِ مشترکیم!
سرزمینِ خون
 پدرانِ نسلی که خاطرات­شان هیچ رنگی ندارد
ما سال‌­های رنجیم و تباهی 
حنجره‌­ای سوخته
پرنده­‌ای تیرخورده، اما امیدوار!
ما اسب‌­های نجیبِ نفس بریده‌­ایم 
در دشتِ تازیانه
و آن کس که مُهر بر شناسنامه­ می‌­زند
دلیل واقعی مرگ را نخواهد نوشت.

مزدک پنجه‌­ای

شعرها

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

حسن زینلی مقدم

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

اثمر ابراهیمی