ترجمه کن مرا
درد را
و سوزنهایی که فرو میرود در گلویم
وقتی که اسمت را به زبان میآورم
ترجمه کن خوابهایم را
نفسهایم را که بالا نمیآیند
و دستانی که فراموش نمیکنند هرگز
ذهنم هر روز فلاشبک میزند
انگار این تصاویر نور دیدهاند
که عشق ظاهر نمیشود میانشان
جایی میان این جاده رهایم کردی
و دستانم پی دستهای تو....