شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

می‌رقصد...

 

دامانِ زنجره‌ی کدام پیامبر
 شرق خورشید را سایه‌بانی‌ست،
کشیده بر فلق؟
سُم ستورانی که آذین و یراقشان
بوسه بر چارگوشه‌ی افلاک است
به خاک و به باد و به آتش و آب
و هشدار که خاک
شیره‌ی جان است
شکوفه‌ی شکوهنده‌ی بُرزمهر و بساتین
و باد
رقارق حنجره‌ی توست
مبادی آداب و
از کوره‌راه‌ها به صنوبر سجده می‌کند
دستش می‌گیرد و حوریانِ بخت را
دست‌چین می‌کند برای آفتاب و ماه
حالا چگونه از آتش بگویم؟
که برق چشمانِ نیم‌خیز به معشوق است
یکی باهنده و دیگری باز.
امان امان!
که سینه بر آب است و دیده پر آب است و دست
و دست در آب است و روی و رخساره به آب 
و آب
دیگر تطهیر نیست
تسکین است.

و زنبورکی که از آن‌سوی جهان
روی به شیون می‌سپارد
ممدوحان و مُروجان
کارناوال عزادوش و هرمینه‌پوش می‌شوند و
پرنده‌ی خونین‌بالی
بر دار
می‌رقصد
وَ پر و نای‌اش
شقیقه می‌زند
به‌شدتِ باران.
 

شجاع انوری

شعرها

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

زیبایی‌اش را به خیابان می‌برم

سیمین رهنمایی

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت

مکروه

مکروه

جمال‌الدین بزن

سفر به سرزمین رویاهایت

سفر به سرزمین رویاهایت

محمود معتقدی