قَسم به خالهای
دستانت مادربزرگ
- مَن پرت شدهام
پَرت در آفتابِ سوزان
شَط
-مَن پَرت شدهام
پَر زدهام، پرواز کردم
بال گرفتم از کودکیام
پیله نماندم، در پیله زخمی
شدم
_
قَسم به مینارت
منهمانجا جا ماندهام
جا ماندهام از خودم
-پَرت شدهام
پَرت تماشا، پَرت.
_
قَسم به خندهات
به جهانی پَرت از
پَرت شدگی.
پاهایم نای رفتن
ندارند
به پرت شدن
و
رفتن به کودکی
من قَسم خوردم
به بودنت به ماندنت
در سلول به سلول تَنم
قَسم میخورم
که پرت شدهام
به
دامانت مادربزرگ.