برای درد دلم همزبان درست کنم
ببوسم آینه را، قهرمان درست کنم
وطن دروغ و دغل بود؛ واقعی که نبود!
ببین که مجبورم داستان درست کنم
در آسمان ژنو گریه میکنم هر صبح
که باز پرچم رنگینکمان درست کنم
میان ابر و ستاره نشستهای زن من!
که شب به شب غمی از کهکشان درست کنم
برای سفت بغلکردنت به سبک جنون
از استخوان خودم نردبان درست کنم
چگونه ایران را با دو مشت ماسه و شن
میان کمپ پناهندگان درست کنم؟
تمام شد غزلم میروم در آیینه
برای درد دلم همزبان درست کنم